دیروز صبح در راه برگشت به خونه توی توقف اضطراری نیایش زدم کنار. جوراب و کفشام رو درآوردم و با پای روی چمن های خیس راه رفتم. گاه گاهی نشستم و گلهای زرد خودروی داخل چمن هارو نوازش کردم. اون بین قاصدکی دیدم و ذوق کردم. ارتباط مستقیم بدون حد فاصل از زمین حس بسیار دلچسبی بود. چند نفری که با سرعت کمتری از اون مکان عبور میکردن متوجه ی حضور یک زن تنها و کفش به دست با پای شدن و عکس العملی نشون دادن ولی من توجهی نکردم و باز قدم زدم. در نهایت کمی روی آسفالت پیاده رو بالا و پایین رفتم و وقتی نم کف پاهام رفع شد لبه ی جدول پیاده رو نشستم و خیلی ریلکس خاک و سنگ ریزه هایی که کف پام فرو رفته بود رو تدم جوراب و کفشم رو پوشیدم و مجدد استارت زدم و حرکت کردم به سمت منزل
دفعه ی بعد اگر چمنها خیس نبودن دراز میکشم و به آسمون خیره میشم این بار هم برام مهم نیست دیگران چی میگن و چه فکری میکنن
عنوان من رو یاد فیلم دختری با کفشهای کتانی میندازه با یه فرق خیلی بزرگ :-)))
درباره این سایت